رازگشایی از جنایت 20ساله
به گزارش مجله افتخار، روزی که دختر و پسر جوان به اداره آگاهی مشهد آمدند تا پیگیر سرنوشت مادرشان شوند، هرگز تصور نمی کردند با گذشت 20سال از ماجرا راز این جنایت برملا گردد.

به گزارش گروه حوادث خبرنگاران، یکی از آنها در تحقیقات گفت: سال 74 زمانی که مادرم از پدرم جدا شد، با مردی به نام بهزاد ازدواج کرد.
آن موقع او 29 سال داشت و پدرم حضانت ما را به عهده گرفته بود و برای همین ما مادرم را خیلی نمی دیدیم و از او خبری نداشتیم.
او ادامه داد: آن طور که از فامیل شنیدیم، مادرم همسر دوم بهزاد می گردد و همسر اول او خیلی زود از ماجرای ازدواج دوم و هوو با خبر می گردد. همین مساله باعث می گردد که سر ناسازگاری برآورد.
بهزاد که از این ماجرا به تنگ آمده بود، مادرم را که صاحب فرزند پسری شده بود با خود برمی دارد و به یکی از شهرهای اطراف سبزوار می برد اما بعد از آن از مادرم خبری نمی گردد.
شکایت قدیمی
پسر در ادامه گفت: مادرم بزرگم با ناپدید شدن مادرم لیلا سراغ شوهرش می رود و حتی از او شکایت هم می نماید اما بهزاد مدعی می گردد مادرم رفتارها و کارهای عجیبی انجام می داد که باعث ریختن آبروی آنها بین همسایه ها شده بود و در نهایت هم لیلا تصمیم می گیرد به مشهد برگردد و شوهر دومش را ترک کند. بهزاد هم که از دست مادرم شاکی بود و به گفته خودش دل خوشی از او نداشت، اجازه می دهد او آنجا را ترک کند. بعد از آن مادرم همراه برادر شش ماهه ام سوار بر اتوبوس می گردد و به مشهد می آیند. بهزاد هم چون در گاوداری مشغول به کار شده بود، همان جا می ماند و از سرنوشت مادرم بعد از این بی خبر بوده است. اظهارات بهزاد منجر می گردد که تحقیقات در آن موقع ادامه پیدا نکند و ما همچنان از سرنوشت مادرمان بی خبر هستیم. با گذشت سال ها و پیگیری های مداوم، تصمیم گرفتیم از پلیس برای پیدا کردن مادر و برادرمان که الان باید 20 سال داشته باشد، یاری بگیریم.
تناقض گویی های 20ساله
با شکایت خواهر و برادر، پرونده ناپدید شدن زن جوان و نوزادش بار دیگر روی میز کارآگاهان نهاده شد. در بازخوانی پرونده تناقض گویی هایی بدست آمد که نشان می داد بهزاد واقعیت را بیان ننموده است.
در حالی که مدارکی بدست آمد که به نظر می رسید بهزاد در ماجرای ناپدید شدن لیلا و نوزادش نقش دارد، به استعلام سوابق بهزاد پرداختیم. در این میان سرنخی را به دست آوردیم که نقش مرد میانسال در این ماجرا را قوت بخشید.
با آن که بهزاد 20سال قبل مدعی شده بود از سرنوشت آنها بی خبر است اما سال 94 بهزاد به ثبت احوال مشهد مراجعه نموده و مدعی شده بود نوزاد شش ماهه اش 20 سال قبل به صورت ناگهانی فوت نموده است. حتی برای اثبات این ادعایش دو شاهد نیز به ثبت احوال به معرفی نموده بود تا ادعایش را ثابت کند. او برای دریافت معافی پسرش از همسر اولش چنین ادعایی را به ثبت احوال ارائه نموده تا بتواند معافی او را بگیرد.
سرنخی برای پرونده قدیمی
همین درخواست و ادعای او برای مرگ نوزاد شش ماهه، مهم ترین سرنخی بود که در اختیارمان نهاده شد،چراکه بهزاد سال ها قبل اعلام نموده بود همسرش با فرزندش او را ترک نموده و بعد از سال ها ادعای مرگ ناگهانی نوزاد را مطرح نموده بود.
در ادامه آنالیز ها ،سرنخ های دیگری نیز پیدا کردیم. لیلا سال 75 از همسرش به دلیل ضرب وجرح شکایت نموده و مدعی شده بود او و بچه اش امنیت جانی ندارند. زمانی که این مدارک و شواهد را کنار هم قراردادیم، باتوجه به این که 20سال از ناپدید شدن زن جوان و فرزندش گذشته بود و از طرفی هیچ هویتی از آنها در ثبت احوال در دست نبود، احتمال قتل آنها مطرح شد.
از طرفی با کنار هم قرار دادن سرنخ هایی که به دست آورده بودیم، فرضیه قتل ها توسط بهزاد مطرح شد. برای روشن شدن این موضوع و رازگشایی از سرنوشت لیلا و فرزندش، تحقیقات از بهزاد را پس از 20سال شروع کردیم.
اظهارات عجیب
بهزاد در تحقیقات مدعی بود چون به لیلا شک داشته و باهم اختلاف داشتند، هرگز سراغ همسر دومش نرفته و پیگیر او و فرزندش نبوده است. زمانی که از بهزاد در خصوص معافیت پسر بزرگش و ادعای او درخصوص مرگ نوزادش در 20سال قبل سوال کردند، مرد میانسال که بسیار شوکه شده بود، گفت: پسرم، ایمان تک فرزند بود و اگر این موضوع ثابت می شد، می توانستم معافیت او را بگیرم اما مشکلم این بود که از همسر دومم پسری داشتم. وجود آن پسر که هیچ اطلاعی از او نداشتم، باعث شده بود پسرم نتواند معافیت بگیرد به همین دلیل چنین اظهاراتی را مطرح کردم.
اعتراف به قتل ها
بهزاد که انکار را بی نتیجه می دید و با مدارک پلیسی روبرو شده بود، درنهایت راز جنایات 20ساله را برملا کرد. او گفت: به لیلا شک نموده بودم و همسایه ها نیز از این شک سوءاستفاده می کردند و ما را که غریب دیده بودند، مدام پشت سرمان حرف می زدند.حرف ها و شک خودم باعث شده بود دائم با لیلا درگیر شوم و باهم جروبحث کنیم. روز حادثه سر همین موارد باهم دعوایمان شد و از روی عصبانیت چند مشت به سروصورت او زدم. لیلا بی حال روی زمین افتاد و سراغش که رفتم، دیدم نفس نمی کشد اما آن لحظه به قدری خشم داشتم که بازهم سر او را چند بار به دیوار کوبیدم تا از مرگش مطمئن شوم.
متهم میانسال ادامه داد: وقتی لیلا را کتک می زدم دومرتبه او روی پسرم که شش ماه بیشتر نداشت، افتاد. بچه بی تابی می کرد و من هم عصبانی بودم. به همین دلیل به شکم او ضربه ای زدم. کتک های من مرگ همسر و پسرم را رقم زد و اجسادشان را داخل کیسه زباله گذاشتم و داخل سطل زباله انداختم.
گرچه متهم به قتل، انگیزه اش را برای دو قتل این طور بیان نمود اما دختر و پسر مقتول مدعی بودند مادرشان طلا و جواهر زیادی داشته و احتمال می دادند بهزاد باانگیزه سرقت طلاها او را به قتل رسانده است.
با اعتراف بهزاد، راز دو قتل که 20سال قبل اتفاق افتاده بود، با پیگیری های پلیسی برملا شد و رسیدگی به پرونده در دستور کار قضات نهاده شد.
ضمیمه تپش روزنامه خبرنگاران
منبع: جام جم آنلاین